دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ

تلخ هم که باشد
سر خواهم کشید
پاییز بر سبو زده ی تنگا تنگ انار

به هر گز کوچه های رگانم
سرباز ها با خانه هایشان باز می گردند
وقتی به اشغال تو
در می آیم

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 11:00

بی خانمان.مسافرِ ما از قرن‌ها پیش، از زمانی که انسان از غارها بیرون آمده، زبان بازکرده و خانه و سرپناه ساخته بود، پای پیاده راه افتاده بود، همۀ قاره‌ها، کشورها، شهرها و روستاها را زیر پا گذاشته بود و تا به امروز هنوز خانه، آشیانه و سر پناهی نیافته بود؛ هنوز آواره و بی خانمان بود و شب و روز سفر می‌کرد. نامِ این مسافرِ سرگردانِ راه‌هایِ بی پایان «حقیقت» بود و از شما چه پنهان، از آغاز، از قرن‌ها پیش تا به امروز، به هر دیاری که پا می‌گذاشت، به هر شهر و دهی‌که وارد می‌شد، تا مردم نام «حقیقت» را می‌شنیدند، رو بر می‌گرداندند و هیچ کسی دَرِ خانه‌اش را به روی او باز نمی‌کرد. این بود تا روزی از روزها به کوردهی رسید، به گورستان رفت و بر‌ سرسنگی نشست تا‌نفس تازه کند. زمستان بود، برف سنگینی باریده بود و دنیا و مافیها سرتاسر سفید بود.«سلام آقا، شما غریبه اید؟»مسافر سر برداشت، دخترکی چشم آبی نزدیک او ایستاده بود و با شرمندگی پا به پا می‌مالید«سلام دخترم، بله غریبه‌ام، تو اینجا چکار می کنی؟»«آمدم سرخاک برادرم، تازه از دنیا رفته، شما انگار خسته‌اید»«بله خسته ام، هزارها هزار فرسنگ راه رفته‌ام...خسته‌م.»دلِ دخترک به حالِ حقیقت سوخت؛ یک‌دم به تردید درنگ کرد و گفت:«آغل گوسفندهای ما گرم‌است، بیائید آنجا بخوابید و استراحتت کنید»مسافرِ ما که قرن ها و قرن ها تجربه داشت لبخندی زد و گفت:«پدر و مادرت راضی نخواهند شد دخترکم، هیچ کسی مرا به خانه اش راه نمی‌دهد.» «چرا؟ مگر شما چکار کردید، چرا مردم از شما می ترسند؟»«نامِ من حقیقت است دخترم، هیچ کسی از حقیقت خوشش نیامده و خوشش نمی‌آید»دخترک دست مسافر ما را گرفت و گفت:«من از شما خوشم ‌می آید، هوا خیلی سرد است، بیا برویم، من با پدرم صحبت می‌کنم.»دخترک چشم آب دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 11:00

.«مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده» آخرین مجموعه شعر بکتاش آبتین رفیق به قتل رسیده‌‌ی ما است. شعرهایی که در زندان سروده و رنج زیسته‌اش را در کلمات، قاب گرفته؛ سال گذشته در نامواره‌ی نخستین سالگرد قتل بکتاش که به همت کانون نویسندگان ایران منتشر شد مطلبی بر شعرهای او نوشتم و بخشی از آن ناظر به شعرهای زندانش بود که‌ تا آن‌زمان در اختیار داشتم. همان مطلب را به بهانه‌ی انتشار دفتر شعرهای زندان او بازنشر می‌کنم و از عمق جان می‌گویم: بکتاش جانم! رفیق نازنینم!اگر چه مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده آخرین دفتر شعرت شد اما نامت جاودان است و آنچه افروختی همواره درخشان و پر فروغ.یادت گرامی و راهت پر رهروخاطرات سفید می‌درخشندنظری به شعر و شاعری بکتاش آبتین:عمومی کردن تجربه از طریق بازنویسی، ممکن است دربرگیرنده‌ی بخشی از بازنمایی واقعیت باشد. حضور جزییات و امور عینی، هنگام بازنویسی تجربه، تا جای ممکن وجوه استعاری زبان را کمرنگ می‌کند و سویه‌ی بازنمایی واقعیت را پیش می‌برد. چنین کرد و کاری در رابطه با تجربه‌های ذهنی یا عینی و تاریخی در میان داستان‌نویسان و مورخان و محققان اعتبار ویژه‌ای دارد که با هرچه نزدیک‌تر شدن، بواسطه‌ی جزییات و واقعیت‌ها، آن را بازنویسی می‌کنند. اما وقتی سخن از شعر در میان است و بازآفرینی اعتبار می‌یابد، معنای عمومی کردن تجربه، تقلیل اثر هنری به محتوای غالب یا تلاش زبان برای فهم نیست. فهم شعر از شکل رایج فهم در زبان معمول فاصله می‌گیرد و جهان‌های موازی برساخته‌ی ذهن شاعر، تجربه را در زبان بازآفرینی می‌کند.آدورنو رابطه­ی دیالکتیکیِ اثر هنری با جهان تجربی، جهان روزمره و وضعیت موجود را اساسی‌ترین دغدغه‌ی هنر و در راستای کارکرد انتقادی آن برمی‌شمارد.کارکرد زیبایی‌شناسی انتقادی در دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 11:00

مدعیان ِ وحدت ملی و ملیت دو نوع آدم هستند یا بسیار زیرک و دانا هستند یا بسیار احمق. زیرکان می‌توانند در لحظه هم صدف های طلایی ِ کرانه‌های جنوبی خیس‌خورده در تکیلای طلایی ته حلقوم بیندازند. هم بر کرانه‌های شمالی گران‍ترین خاویار طلایی به بدن بزنند. هم در قعر زمین طلای سیاه بنوشند هم در ارتفاعات برف‌گیر بستی طلایی لیسک بکشند. هم در چهارباغ چلوبره‌ی طلایی سفارش بدهند. هم فرش طلایی کاشان زیر مقدم ملاکانه پهن کنند. هم در شرق با وافور طلایی تریاک طلایی چُس دور کنند. هم در غرب به شیرینی طلایی دسترسی داشته باشند و خیل دست‌به سینه و قُمبُل فَنگ در اختیار. این گروه اگر ناسیونالیست و طرفدار وحدت ملی نباشد یک احمق است. گروه دوم که صرفا از سوراخ‌های دماغ‌اش مدام طلا تولید می‌کند نه می‌داند خاویار طلایی چه نوع پیچ‌گوشی‌ست و صدف طلایی چه نوع تخت ِکفشی و طلای زمین چه نوع شلوار پاره‌ای و بستنی طلایی چه نوع وصله‌ی تنبانِ ننه‌دوزی و چلوبره طلایی چه نوع پس‌گردنی و وافور طلایی چه نوع لگدی و شیرینی طلایی را سر کدام قبر عمه‌اش پخش می‌کنند. کسی که نمی‌داند درازترین برنج خراسان روی کدام میز ضیافت در ایتالیاست و درازترین خرمای بیارم را کدام وحدتِ‌ملی کنار بساط‌اش چیده و فرش طلایی را کدام از او بهتران به دیوار آبریزگاهش آویخته. کسی که حتا قدرت و توان آن را ندارد توله‌های گریانش را با اتوبوس دودزای واحد به پارک شهر ببرد، چنین احمقی دست کم، وقتی فرم ِ تباهی پُر می‌کند باید آنجا که پرسیده می‌شود «ملیت؟» خط بزند و بنویسد : «انشالله ملیت...» + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 20:18

او نام مستعارش را از درخت موز گرفتبرای فرارسیدن سالمرگ ماتسو باشو........................... هایکوهایی برای وداع با پاییز پدر سالار !.هایکو ازسبک نوشته های کوتاه ادبی است مثل شعرهای مینی مال ...که این روزها مدشده است ...شاید هم به خاطر کوتاهی و ایجازو رعایت اقتصادکلمات ...دراین عصرسرعت و کمبودوقت ....جایگاه " باشو " مثل سعدی درکشورمااست ...هایکوسرای معروف دیگرهم هم چون حافظ است ....درکشورما هم این سبک هواداران زیادی دارد و مسابقه اش راهم هم برگزارمی کنند ...البته سبکی نزدیک به این نوع سروده به قول اخوان نوخسروانی راداریم ...و البته بافاصله ای بیشتررباعی و دوبیتی را....ایان فلمینگ نویسنده ی داستان های جیمزباندعاشق هایکوبود ...هم چنین جناب سلینجر....خانم معصومه فخرایی درسایت مرکز مطالعات ژاپن می نویسد: به هر كتاب هايكو كه نگاه كنيد از چهار هايكو نويس به عنوان بزرگترين هايكو نويسان ژاپن نام برده شده است... ماتسوئو باشو ، يوسا بوسون ، كوباياشي ايسا ، ماساوكا شيكي... ماتسوئو باشو (1644 ـ 1694 م) در يك خانواده سامورايي به دنيا آمد... درباره زمان قبل از هايكو نويس شدنش اطلاعات زيادي در دست نيست... در سال 1644 به دنيا آمد... نام كودكي اش كين ساكو بود ... سال هاي زيادي از عمرش در سفر بود... و از معابد و طبيعت زيبايي ژاپن ديدن مي كرد... و در مورد آن ها هايكو و نثر مي نوشت... او نام مستعارش را از درخت موز گرفت ... باشو در زبان ژاپني به معناي درخت موز است... بيش از ديگر شاعران ، هايكو باشو ست و باشو هايكو ست... باشو هايكو را ابداع نكرد بلكه هايكو را يك ژانر جدي و پر آوازه ساخت... قبل از باشو ، هايكو يك نوع بازي كم اهميتي بود كه در دربار توسط اديبان بازي مي شد... نوعي بازي با كلمات بود دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 20:18

سمفونی عشقبا چهره ی اسارت، در پنجه ی قدرتانباشته از خشم و فریاد سوزنده در گلوزخمی ز هراسِ جلادان گستاخدر جدالِ خوف انگیز نورو تاریکیدر چار دیوارِ سلول غبار گرفتههمنشین میله و، جنونِ نوشته هایِ دیوارکه نجوا می کند در سکوت، فریادِ فتح راکه تک تکِ واژه های نقش بستهبر چار دیوارِ این محبسسخن از کابوسِ سهمناکِ داغ می گویدو درفشِ جلادوسعتِ آسمان، از دریچه ی کوتاهِ نگاه منکوچک است و محدوداما دروازه های اندیشهگسترده و باز است برای پرواززهی خیالِ باطل، ای بداندیش مایوسکه با وحشت و تهدیدفریادهای عاصی مرا خاموش کنیدر ابتذال حضورتودر تاراجِ پیکرِ پر جراحت منسمفونی عشق برپا می کنمبا سر انگشتانِ مجروح خودتا آوای تعلیمِ رهایی رابه گوش جوانه های بی پروا، برسانمتا زوزه های هراسان تودر غوغای صدایِ استقامت من، گم شودعمرت رو به تباهی است، ای سیاه اندیشهکه ما برپاییمهرچند بر زمین، میخکوب شده باشیم. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 20:18

نام"شب یلدا "و "چهارشنبه سوری"را ار تقویم حذف کردند!.گاهی گر از ملال محبت برانمتدوری چنان مکن که به شیون بخوانمت پیوند جان جدا شدنی نیست ، ماه منتن نیستی که جان دهم و وا رهانمت یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب تا من به رغم شمع ، سرو جان فشانمتچوپان دشت عشقم و نای غزل به لب دارم غزال چشم سیه می چرانمت "شهریار".درود بر شما .....روزگار بر شما خوش ....چند روز پیش گلپا درخانه ی ابدی خودارام گرفت ...ایرج باصدای خسته و خاکستریش اورا بدرقه کرد ....و شعرها و کلمات و ترانه ها درهوا اتش گرفتندو سوختند....چشم ها شعله کشیدندو زن و مرد ...پیرو جوان درسوگ اوازه خوان شهرما درحسرت غرق شدند....اوکه می دانست شبی عمرش به پایان کمی رسد .....نوبت خاموشی اش سهل و اسان می رسد ....پس چرا نمی بایستی اوعاشق نمی شد ؟پس چرا ؟.......چرا ؟.............چرا ؟.درخبرها امده بود که ۱۳ مناسبت جدید به تقویم سال ۱۴۰۳ اضافه شد...داشتم این مناسبت ها را نگاه می کردم ...به جزسه موضوع بقیه چندان به دردبخورنبود... اماهمین سه موضوع هم جای بحث و جدل دارد ...روزقهرمان ملی که معلوم نیست منظور از قهرمان کی هست و ملی بودن یانبودنش چه معنایی دارد ؟....روز گرامی داشت شب یلدا ...که طولانی نرین شب سال است .....درنام گذاری تازه درتقویم جمهوری اسلامی....تبدیل شده به ...روزگرامی داشت میهمان و شب نشینی!!!!.....یعنی نام یلدا رسما حذف شده و به جایش مبهمانی امده و ....این درراستای همان حذف نام های تاریخی و ایینی و ملی است...مثل حذف نام و ایین برگزاری مراسم چهارشنبه سوری ....ان هم با نام جدیدومسخره ی تکریم همسایگان !!!.اولا بایدگفت که امروزه نه میهمانی داریم و نه شب نشینی...ان هایی هم که دورهم شب ها جمع می شوند تا ترانه ای بشنو دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 17:56